مناظره امام رضا (علیه السلام) با سلیمان مروزی
پرسش :
ماجرای مناظره امام رضا (علیه السلام) با سلیمان مرزوزی چگونه بود؟
پاسخ :
مقارن ایامی که امام رضا(علیه السلام) در مرو اقامت داشتند، سلیمان مروزی که به تعبیر مأمون بزرگ ترین متکلم خراسان بود و در رأس علمای علم عقاید در آن خطّه قرار داشت، وارد خراسان شد. مأمون او را احترام فراوان کرد و انعام داد؛ چرا که فکر می کرد شکار تازه ای به دست آورده و می تواند او را به جنگ امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) بفرستد تا شاید در بحث و مناظره بر او غلبه کند. از این رو، به وی گفت: پسر عموی من علی بن موسی از حجاز آمده است و او علمای علم کلام و عقاید را دوست می دارد. اگر مایل هستی، روز ترویه (هشتم ذی الحجه) برای مناظره با او نزد ما بیا، او ابتدا گفت تمایل ندارد امام(علیه السلام) را در بحث مغلوب کند و از اعتبار او در انظار بکاهد! و لذا از این کار مضایقه کرد اما مأمون گفت: اتفاقاً من تو را برای همین منظور دعوت کرده ام! بدین ترتیب، سلیمان با این چراغ سبز مأمون اعلام آمادگی کرد. در این هنگام، مأمون دعوت محترمانه ای خدمت امام(علیه السلام) فرستاد.
امام(علیه السلام) نیز یاسر، خادم مخصوص، و نوفلی را که از یاران خاصش بود، به اتفاق عمران صابی که سند زنده ای بر شکست مأمون بود، پیشاپیش نزد مأمون فرستاد و فرمود: من بعداً می آیم.
نوفلی می گوید: هنگامی که بر مأمون وارد شدم و سلام کردم، گفت: برادرم ابوالحسن علی بن موسی الرضا(علیه السلام) کجاست؟
گفتم: مشغول پوشیدن لباس است و دستور داده ما جلوتر بیاییم. سپس برای عمران صابی از مأمون اجازه خوستم. مأمون گفت: عمران کیست؟ من (برای این که مأمون ناراحت نشود) گفتم: همان کسی که به دست شما مسلمان شد! گفت: مانعی ندارد، وارد شود.
مأمون به او خوش آمد گفت ولی از ارتباط نزدیکش با امام(علیه السلام) ناراحت به نظر می رسید و افزود: ای عمران، خوب شد عمرت باقی بود تا در زمرة بنی هاشم درآمدی!
عمران (برای این که از شر مأمون در امان بماند) گفت: سپاس خدایی را که مرا به وسیلة شما شرافت بخشید ای امیرمؤمنان! مأمون از فرصت استفاده کرد و گفت: ای عمران، این سلیمان مروزی از مهم ترین علمای علم کلام در خطة خراسان است. عمران گفت: او گمان می کند که از همه کس در علم کلام در خراسان برتر است، در حالی که مسئلة «بداء» را انکار می کند! مأمون گفت: چرا با او مناظره نمی کنی؟ گفت: این بسته به میل اوست. در همین حال، امام(علیه السلام) وارد شد و فرمود: در چه موضوعی بحث می کردید؟
سلیمان از فرصت استفاده کرد و به عمران گفت: آیا به داوری علی بن موسی(علیه السلام) در بحث بداء راضی هستی؟ عمران گفت: آری، امّا به شرط این که دلیل قانع کننده ای برایم بیاورد که بتوانم آن را به امثال خود ارائه دهم.
در این جا مأمون به امام(علیه السلام) عرض کرد: نظر شما دربارة اختلاف این دو نفر چیست؟
سلیمان: آیا روایتی در این زمینه از پدران گرامی ات به شما رسیده؟
امام(علیه السلام): آری، از جدم امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: خداوند دو گونه علم دارد: علمی که مخزون و پنهان است و جز ذات پاکش کسی از آن آگاهی ندارد و بداء از این ناحیه حاصل می شود، و علمی که به فرشتگان و پیامبرانش تعلیم داده و علمای اهل بیت پیامبر ما نیز از آن آگاهی دارند.(5)
سپس امام(علیه السلام) رو به سلیمان کرد و فرمود: من فکر می کنم تو در مورد انکار بداء از سخنان یهود الهام می گیری!
سلیمان عرض کرد: به خدا پناه می برم که چنین باشد! مگر یهود چه گفته اند؟
امام(علیه السلام) فرمود: آنها می گویند: «دست خدا بسته است!» و مقصودشان این است که خدا کار خود را تمام کرده و هیچ دگرگونی رخ نخواهد داد، در حالی که خداوند می فرماید: «غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا ۘ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ...»(6)؛(یعنی دست آن ها بسته باد و به خاطر این سخن از رحمت خدا دور مانند. درست این است که بگوییم دست خدا از هر نظر گشوده است) و هر دگرگونی که مصلحت بداند، ایجاد می کند و این است معنای بداء.
سرانجام، سلیمان اعتراف کرد که بداء حق است و به مأمون روکرد و گفت: از امروز به بعد، مسئلة بداء را انکار نخواهم کرد.
مأمون افزود: اگر سؤال دیگری داری، مطرح کن، امّا انصاف در بحث را فراموش نکن.
سلیمان: چه می گویی دربارة کسی که «اراده» را یکی از اوصاف ذات خداوند هم چون حی و سمیع و بصیر و قدیر می داند؟(7)
امام(علیه السلام): برای این که بدانی وصف مرید بودن خداوند با سمیع و بصیر بودن متفاوت است، کافی است در این نکته دقت کنی که می گویی: «اشیای جهان حادث گردید و با یکدیگر اختلاف یافت، زیرا خداوند اراده کرده چنین باشد»، امّا در مورد سمیع و بصیر بودن خدا چنین تعبیری ممکن نیست. این خود دلیل بر این است که این دو وصف یکسان نیستند (یکی از صفات فعل است و دیگری از صفات ذات).
سلیمان: امّا می دانیم خداوند از ازل مرید بوده.
امام(علیه السلام): آیا اراده غیر از ذات اوست یا عین ذات او؟
سلیمان: غیر ذات اوست.
امام(علیه السلام): پس باید قائل به تعدد امر ازلی باشی؛ چرا که غیر از ذات او وصف قدیمی را به نام «اراده» پذیرفته ای!
سلیمان: من چیزی را جز ذات او قدیم ندانستم.
امام(علیه السلام): پس می گویی اراده حادث است؟
سلیمان: نه، حادث نیست.
در این جا بود که مأمون فریاد زد و گفت: ای سلیمان! چرا مکابره می کنی و جواب سر بالا می دهی؟ انصاف بده (گاه می گویی اراده حادث نیست، سپس می گویی قدیم هم نیست؛ پس نه حادث است و نه قدیم. این که ممکن نیست). مگر نمی بینی جمعی از صاحب نظران در اطراف تو نشسته اند و سخنانت را می شنوند.
سپس مأمون به امام(علیه السلام) رو کرد و گفت: ادامه بدهید. بالاخره او عالم علم کلام در خطة خراسان است!
امام(علیه السلام) بار دیگر مطلب سابق را تکرار کرد و فرمود: اراده حادث است؛ چرا که هرگاه چیزی ازلی نباشد، باید حادث باشد و هنگامی که حادث نباشد، باید ازلی باشد.
سلیمان: اراده او از اوست، همان گونه که سمیع و بصیر بودن و علم از اوست.
امام(علیه السلام): در ازل چه چیز را اراده کرد؟ لابد خودش را!
سلیمان: نه.
امام(علیه السلام): پس مرید مانند سمیع و بصیر نیست.
سلیمان: خودش را اراده کرد، همان گونه که به خودش عالم بود!
امام(علیه السلام): پس وجودش از طریق ارادة او بوده است؟
سلیمان: آری!...
این جا بود که مأمون و اطرافیانش خندیدند و امام(علیه السلام) نیز خندید و عجز و ناتوانی سلیمان ظاهر شد.(8)
امام(علیه السلام): ای سلیمان، بگو ببینم آیا خداوند به آن چه در بهشت و دوزخ است، عالم است؟
سلیمان: آری.
امام(علیه السلام): آیا آن چه خدا می داند، تحقق می یابد (زیرا به عقیدة تو ارادة او عین علم اوست)؟
سلیمان: آری.
امام(علیه السلام): بنابراین، دیگر جایی برای این باقی نمی ماند که اراده کند چیزی را بر آن ها بیفزاید یا کم کند، در حالی که در قرآن می گوید: «کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ»(9)؛(هر زمان پوست های آن ها [دوزخیان] بسوزد، پوست های دیگری به جای آن قرار می دهیم تا عذاب را بچشند) و نیز می فرماید: «لَهُم مَّا یَشَاءُونَ فِیهَا وَ لَدَیْنَا مَزِیدٌ»(10)؛ (بهشتیان آن چه می خواهند، برای آن ها خواهد بود و نزد ما اضافه بر آن است) این ها همه نشان می دهد که علم او غیر از ارادة اوست و گرنه این تغبیرات معنا نداشت.
سپس امام(علیه السلام) فرمود: بگو ببینم این که خداوند می فرماید: «وَ إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا»(11)؛(هنگامی که اراده کنیم شهر و دیاری را هلاک کنیم، نخست اوامر خود را برای مترفین آن بیان می داریم و هنگامی که به مخالفت پرداختند، آن ها را هلاک می سازیم) آیا معنای این سخن این نیست که اراده امری حادث است؟
سلیمان: چرا.
امام(علیه السلام): بنابراین، گفتار تو که اراده عین ذات خداست، باطل است؛ زیرا خداوند نه خود را ایجاد کرده و نه دگرگونی و تغییر در دانشش راه دارد او از ازل بوده و تا ابد هست بدون هیچ گونه دگرگونی.
به این ترتیب، امام(علیه السلام) از طرق مختلف راه را بر او بست و با دلایل گوناگون ثابت فرمود که اراده از صفات فعل است و حادث است و نمی تواند عین ذات خداوند باشد. سلیمان نیز خود را چنان در تنگنا دید که قادر بر جواب نبود و از سخن بازماند.
این شکست بزرگ بر مأمون سخت گران آمد، ولی ناچار به سلیمان رو کرد و گفت: ای سلیمان، این مرد عالم ترین فرد بنی هاشم است (و کسی توانایی مقابلة علمی با او را ندارد). پس مجلس پایان یافت و مردم متفرق شدند.(12)
پینوشتها:
(1). سوره بقره، آیه 117؛ سوره انعام، آیه 101.
(2). سوره روم، آیه 27.
(3). سوره توبه، آیه 106.
(4). سوره فاطر، آیه 11.
(5). علم نخست، علمی است قطعی و مشروط به هیچ شرطی نیست و لذا دگرگونی در آن راه ندارد، امّا دومی مشروط به شرایطی است که اگر آن شرایط حاصل گردد، معلوم تحقق می یابد، در غیر این صورت، نه. مثلاً کسی به دلیل انجام گناهی بناست مشمول عذاب الهی و نزول بلا گردد، ولی بعداً توبه می کند یا کار خیری انجام می دهد که عمل سوء او را جبران می نماید. این جاست که برای کسانی که از این شرایط آگاه نبودند، دگرگونی و بداء رخ می دهد.(دقت کنید)
(6). سوره مائده، آیه 64.
(7). در این که اراده از صفات ذات است یا صفات فعل، در میان علمای علم کلام بحث و گفت وگوست. آخرین سخن دراین زمینه این است که اراده دو گونه است: ارادة فاعلی و ارادة فعلی. اولی به علم خداوند به نظام احسن بازگشت می کند و علم جزء صفات ذات است، امّا دومی جزء صفات فعل محسوب می شود. تکیة امام(علیه السلام) در این بحث ها روی معنای دوم است. زیرا در بیشتر آیات و روایات هنگامی که «اراده» گفته می شود، همین معنا مورد نظر است.
(8). زیرا ارادة خداوند را علت وجود خداوند گرفت و ازلیت او را انکار کرد و این به سبب بن بست سختی بود که امام(علیه السلام) در استدلال برای او ایجاد فرمود.
(9). سوره نساء، آیه 56.
(10). سوره ق، آیه 35.
(11). سوره اسراء، آیه 16.
(12). عیون أخبار الرضا(علیه السلام)، ابن بابویه، محمد بن على، محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى، نشر جهان، تهران، 1378 قمری، چاپ اول، ج 1، ص 179، باب (فی ذکر مجلس الرضا مع سلیمان المروزی متکلم خراسان عند المأمون فی التوحید).
منبع: مناظرات تاریخى امام رضا (علیه السلام)، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازى، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، 1388 ش.
مقارن ایامی که امام رضا(علیه السلام) در مرو اقامت داشتند، سلیمان مروزی که به تعبیر مأمون بزرگ ترین متکلم خراسان بود و در رأس علمای علم عقاید در آن خطّه قرار داشت، وارد خراسان شد. مأمون او را احترام فراوان کرد و انعام داد؛ چرا که فکر می کرد شکار تازه ای به دست آورده و می تواند او را به جنگ امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) بفرستد تا شاید در بحث و مناظره بر او غلبه کند. از این رو، به وی گفت: پسر عموی من علی بن موسی از حجاز آمده است و او علمای علم کلام و عقاید را دوست می دارد. اگر مایل هستی، روز ترویه (هشتم ذی الحجه) برای مناظره با او نزد ما بیا، او ابتدا گفت تمایل ندارد امام(علیه السلام) را در بحث مغلوب کند و از اعتبار او در انظار بکاهد! و لذا از این کار مضایقه کرد اما مأمون گفت: اتفاقاً من تو را برای همین منظور دعوت کرده ام! بدین ترتیب، سلیمان با این چراغ سبز مأمون اعلام آمادگی کرد. در این هنگام، مأمون دعوت محترمانه ای خدمت امام(علیه السلام) فرستاد.
امام(علیه السلام) نیز یاسر، خادم مخصوص، و نوفلی را که از یاران خاصش بود، به اتفاق عمران صابی که سند زنده ای بر شکست مأمون بود، پیشاپیش نزد مأمون فرستاد و فرمود: من بعداً می آیم.
نوفلی می گوید: هنگامی که بر مأمون وارد شدم و سلام کردم، گفت: برادرم ابوالحسن علی بن موسی الرضا(علیه السلام) کجاست؟
گفتم: مشغول پوشیدن لباس است و دستور داده ما جلوتر بیاییم. سپس برای عمران صابی از مأمون اجازه خوستم. مأمون گفت: عمران کیست؟ من (برای این که مأمون ناراحت نشود) گفتم: همان کسی که به دست شما مسلمان شد! گفت: مانعی ندارد، وارد شود.
مأمون به او خوش آمد گفت ولی از ارتباط نزدیکش با امام(علیه السلام) ناراحت به نظر می رسید و افزود: ای عمران، خوب شد عمرت باقی بود تا در زمرة بنی هاشم درآمدی!
عمران (برای این که از شر مأمون در امان بماند) گفت: سپاس خدایی را که مرا به وسیلة شما شرافت بخشید ای امیرمؤمنان! مأمون از فرصت استفاده کرد و گفت: ای عمران، این سلیمان مروزی از مهم ترین علمای علم کلام در خطة خراسان است. عمران گفت: او گمان می کند که از همه کس در علم کلام در خراسان برتر است، در حالی که مسئلة «بداء» را انکار می کند! مأمون گفت: چرا با او مناظره نمی کنی؟ گفت: این بسته به میل اوست. در همین حال، امام(علیه السلام) وارد شد و فرمود: در چه موضوعی بحث می کردید؟
سلیمان از فرصت استفاده کرد و به عمران گفت: آیا به داوری علی بن موسی(علیه السلام) در بحث بداء راضی هستی؟ عمران گفت: آری، امّا به شرط این که دلیل قانع کننده ای برایم بیاورد که بتوانم آن را به امثال خود ارائه دهم.
در این جا مأمون به امام(علیه السلام) عرض کرد: نظر شما دربارة اختلاف این دو نفر چیست؟
گفتار امام رضا علیه السلام در مورد «بداء»
امام(علیه السلام) به سلیمان رو کرد و فرمود: چگونه بداء را انکار می کنی، در حالی که قرآن می فرماید: «بَدیعُ السَّمواتِ وَ الاَرْضِ»،(1)«وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ»(2) [این ها دلیل بر این است که خداوند موجودات جهان را ابداء فرموده و این یکی از معانی بداء است] دیگر این که قرآن می گوید: «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ»(3) و «وَ مَا یُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَ لَا یُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتَابٍ»(4) [از این دو آیه چنین برمی آید که ممکن است ظواهر امر نشان دهد فلان شخص مشمول عذاب یا کوتاهی عمر می گردد، امّا بعداً روشن می شود که مشیت الهی به دلیل شرایطی بر این قرار گرفته که او را ببخشاید یا به او عمر طولانی دهد؛ یعنی در عالم تکوین یا تشریع، دگرگونی بر خلاف ظواهر امور حاصل می شود] با وجود این آیات، چگونه می خوهی بداء را منکر شوی؟سلیمان: آیا روایتی در این زمینه از پدران گرامی ات به شما رسیده؟
امام(علیه السلام): آری، از جدم امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: خداوند دو گونه علم دارد: علمی که مخزون و پنهان است و جز ذات پاکش کسی از آن آگاهی ندارد و بداء از این ناحیه حاصل می شود، و علمی که به فرشتگان و پیامبرانش تعلیم داده و علمای اهل بیت پیامبر ما نیز از آن آگاهی دارند.(5)
سپس امام(علیه السلام) رو به سلیمان کرد و فرمود: من فکر می کنم تو در مورد انکار بداء از سخنان یهود الهام می گیری!
سلیمان عرض کرد: به خدا پناه می برم که چنین باشد! مگر یهود چه گفته اند؟
امام(علیه السلام) فرمود: آنها می گویند: «دست خدا بسته است!» و مقصودشان این است که خدا کار خود را تمام کرده و هیچ دگرگونی رخ نخواهد داد، در حالی که خداوند می فرماید: «غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا ۘ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ...»(6)؛(یعنی دست آن ها بسته باد و به خاطر این سخن از رحمت خدا دور مانند. درست این است که بگوییم دست خدا از هر نظر گشوده است) و هر دگرگونی که مصلحت بداند، ایجاد می کند و این است معنای بداء.
سرانجام، سلیمان اعتراف کرد که بداء حق است و به مأمون روکرد و گفت: از امروز به بعد، مسئلة بداء را انکار نخواهم کرد.
مأمون افزود: اگر سؤال دیگری داری، مطرح کن، امّا انصاف در بحث را فراموش نکن.
تحقیق امام رضا (علیه السلام) در مورد مسئله «اراده»
سلیمان به امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) روکرد و گفت: اجازه می فرمایید سؤال کنم؟ امام(علیه السلام) فرمود: هر چه می خواهی، سؤال کن.سلیمان: چه می گویی دربارة کسی که «اراده» را یکی از اوصاف ذات خداوند هم چون حی و سمیع و بصیر و قدیر می داند؟(7)
امام(علیه السلام): برای این که بدانی وصف مرید بودن خداوند با سمیع و بصیر بودن متفاوت است، کافی است در این نکته دقت کنی که می گویی: «اشیای جهان حادث گردید و با یکدیگر اختلاف یافت، زیرا خداوند اراده کرده چنین باشد»، امّا در مورد سمیع و بصیر بودن خدا چنین تعبیری ممکن نیست. این خود دلیل بر این است که این دو وصف یکسان نیستند (یکی از صفات فعل است و دیگری از صفات ذات).
سلیمان: امّا می دانیم خداوند از ازل مرید بوده.
امام(علیه السلام): آیا اراده غیر از ذات اوست یا عین ذات او؟
سلیمان: غیر ذات اوست.
امام(علیه السلام): پس باید قائل به تعدد امر ازلی باشی؛ چرا که غیر از ذات او وصف قدیمی را به نام «اراده» پذیرفته ای!
سلیمان: من چیزی را جز ذات او قدیم ندانستم.
امام(علیه السلام): پس می گویی اراده حادث است؟
سلیمان: نه، حادث نیست.
در این جا بود که مأمون فریاد زد و گفت: ای سلیمان! چرا مکابره می کنی و جواب سر بالا می دهی؟ انصاف بده (گاه می گویی اراده حادث نیست، سپس می گویی قدیم هم نیست؛ پس نه حادث است و نه قدیم. این که ممکن نیست). مگر نمی بینی جمعی از صاحب نظران در اطراف تو نشسته اند و سخنانت را می شنوند.
سپس مأمون به امام(علیه السلام) رو کرد و گفت: ادامه بدهید. بالاخره او عالم علم کلام در خطة خراسان است!
امام(علیه السلام) بار دیگر مطلب سابق را تکرار کرد و فرمود: اراده حادث است؛ چرا که هرگاه چیزی ازلی نباشد، باید حادث باشد و هنگامی که حادث نباشد، باید ازلی باشد.
سلیمان: اراده او از اوست، همان گونه که سمیع و بصیر بودن و علم از اوست.
امام(علیه السلام): در ازل چه چیز را اراده کرد؟ لابد خودش را!
سلیمان: نه.
امام(علیه السلام): پس مرید مانند سمیع و بصیر نیست.
سلیمان: خودش را اراده کرد، همان گونه که به خودش عالم بود!
امام(علیه السلام): پس وجودش از طریق ارادة او بوده است؟
سلیمان: آری!...
این جا بود که مأمون و اطرافیانش خندیدند و امام(علیه السلام) نیز خندید و عجز و ناتوانی سلیمان ظاهر شد.(8)
امام(علیه السلام): ای سلیمان، بگو ببینم آیا خداوند به آن چه در بهشت و دوزخ است، عالم است؟
سلیمان: آری.
امام(علیه السلام): آیا آن چه خدا می داند، تحقق می یابد (زیرا به عقیدة تو ارادة او عین علم اوست)؟
سلیمان: آری.
امام(علیه السلام): بنابراین، دیگر جایی برای این باقی نمی ماند که اراده کند چیزی را بر آن ها بیفزاید یا کم کند، در حالی که در قرآن می گوید: «کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ»(9)؛(هر زمان پوست های آن ها [دوزخیان] بسوزد، پوست های دیگری به جای آن قرار می دهیم تا عذاب را بچشند) و نیز می فرماید: «لَهُم مَّا یَشَاءُونَ فِیهَا وَ لَدَیْنَا مَزِیدٌ»(10)؛ (بهشتیان آن چه می خواهند، برای آن ها خواهد بود و نزد ما اضافه بر آن است) این ها همه نشان می دهد که علم او غیر از ارادة اوست و گرنه این تغبیرات معنا نداشت.
سپس امام(علیه السلام) فرمود: بگو ببینم این که خداوند می فرماید: «وَ إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا»(11)؛(هنگامی که اراده کنیم شهر و دیاری را هلاک کنیم، نخست اوامر خود را برای مترفین آن بیان می داریم و هنگامی که به مخالفت پرداختند، آن ها را هلاک می سازیم) آیا معنای این سخن این نیست که اراده امری حادث است؟
سلیمان: چرا.
امام(علیه السلام): بنابراین، گفتار تو که اراده عین ذات خداست، باطل است؛ زیرا خداوند نه خود را ایجاد کرده و نه دگرگونی و تغییر در دانشش راه دارد او از ازل بوده و تا ابد هست بدون هیچ گونه دگرگونی.
به این ترتیب، امام(علیه السلام) از طرق مختلف راه را بر او بست و با دلایل گوناگون ثابت فرمود که اراده از صفات فعل است و حادث است و نمی تواند عین ذات خداوند باشد. سلیمان نیز خود را چنان در تنگنا دید که قادر بر جواب نبود و از سخن بازماند.
این شکست بزرگ بر مأمون سخت گران آمد، ولی ناچار به سلیمان رو کرد و گفت: ای سلیمان، این مرد عالم ترین فرد بنی هاشم است (و کسی توانایی مقابلة علمی با او را ندارد). پس مجلس پایان یافت و مردم متفرق شدند.(12)
پینوشتها:
(1). سوره بقره، آیه 117؛ سوره انعام، آیه 101.
(2). سوره روم، آیه 27.
(3). سوره توبه، آیه 106.
(4). سوره فاطر، آیه 11.
(5). علم نخست، علمی است قطعی و مشروط به هیچ شرطی نیست و لذا دگرگونی در آن راه ندارد، امّا دومی مشروط به شرایطی است که اگر آن شرایط حاصل گردد، معلوم تحقق می یابد، در غیر این صورت، نه. مثلاً کسی به دلیل انجام گناهی بناست مشمول عذاب الهی و نزول بلا گردد، ولی بعداً توبه می کند یا کار خیری انجام می دهد که عمل سوء او را جبران می نماید. این جاست که برای کسانی که از این شرایط آگاه نبودند، دگرگونی و بداء رخ می دهد.(دقت کنید)
(6). سوره مائده، آیه 64.
(7). در این که اراده از صفات ذات است یا صفات فعل، در میان علمای علم کلام بحث و گفت وگوست. آخرین سخن دراین زمینه این است که اراده دو گونه است: ارادة فاعلی و ارادة فعلی. اولی به علم خداوند به نظام احسن بازگشت می کند و علم جزء صفات ذات است، امّا دومی جزء صفات فعل محسوب می شود. تکیة امام(علیه السلام) در این بحث ها روی معنای دوم است. زیرا در بیشتر آیات و روایات هنگامی که «اراده» گفته می شود، همین معنا مورد نظر است.
(8). زیرا ارادة خداوند را علت وجود خداوند گرفت و ازلیت او را انکار کرد و این به سبب بن بست سختی بود که امام(علیه السلام) در استدلال برای او ایجاد فرمود.
(9). سوره نساء، آیه 56.
(10). سوره ق، آیه 35.
(11). سوره اسراء، آیه 16.
(12). عیون أخبار الرضا(علیه السلام)، ابن بابویه، محمد بن على، محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى، نشر جهان، تهران، 1378 قمری، چاپ اول، ج 1، ص 179، باب (فی ذکر مجلس الرضا مع سلیمان المروزی متکلم خراسان عند المأمون فی التوحید).
منبع: مناظرات تاریخى امام رضا (علیه السلام)، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازى، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، 1388 ش.
پرسش و پاسخ مرتبط
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}